امرداد
اجتماعی

 

دعواهای کوچه باریک ما

فکر کردم دارم خواب میبینم اما نه، اینگار خواب نیست این زن وشوهر کوچه بغلی باهم

دعوا میکنند. من عاشق این محله های قدیمی هستم ولی اصلا" دوست ندارم نصف شب

توی این کوچه های تنگ و باریک با هم دعوا کنند من که بیدار شده بودم گوش کردم،

تمام فاصله اتاق من یه متر کوچه و دو متر حیاطشون یک و نیم متر هم تا وسط اتاقشون 

حدود سه متر حداکثر چهار متر میشد. خیلی دقت میکردم ببینم چی میگن، خانم بنده هم

که خوابه صبح بلند میشه که دیشب خوابم نبرده. دعوای زن و شوهر اوج گرفت بدبخت

مردک توی مهمونی داشته حرف میزده آن چه که فکرمیکرده به زبون آورده حالا باید

تاوان پس بده، بابا توی اون  شرایط که همه داشتن حرف میزدن این بنده خدا هم آنچه که

بنظرش درست بوده گفته، خانمه هی میگفت تو چرا اینو گفتی، معلوم نیست چی گفته یا

چی دوباره میگه که زنش چند دقیقه به چند دقیقه آمپرش میره بالا. تو کوچه میدیدمش

فکر میکردم زن ذلیل تراز این حرفهاست، ولی خوب یه موقع دست رو مورچه هم

بزاری واکنش نشون میده. بار الها این مردا رو به چه روزی نشوندی زنها فکر میکنن

مردها هم مثل بوفه پذیرایی شون هست که هر جور دلشون بخواد بچنینش. باباجان از

صبح میره تا شب هزارتا فکر وخیال داره نمیتونه بشینه فکر کنه جلو فامیل و آشنا تو

چی بگه که به قبای مبارکتون برنخوره هزار تاحرف میزنیید هزار تا خانواده هاتون

هشت تایی میان، آنوقت مرد بدبخت هست که فقط غرض و مرض داره خانواده خودش

گوهر افشانی میکنن ، ای وای دوباره دعوا اوج گرفت خانمه یک کلک جدید که مرد را

به غلط کردن بندازه که دیگه فکر کنه حرف بزنه نسنجیده دهان باز نکنه، ایول خانمه

تصمیم گرفته بره پشت بوم خودش بندازه پایین، از الان داره دنبال این میگرده که

شوهرش به غلط کردن بیفته بخاطر آبروش برش گردونه دو اتاق نصفه ونیم روی هم

مگه چقدر بلندیش میشه فوقش صدمه وارده یه ترک مویی تو استخون دست یا پا.

دوست دارم داد بزنم بذار بره ببینم این کاره هست. اوه اوه از پله حیاط داره میره طبقه

دوم از آنجا بره پشت وبوم  خیلی دلم میخواد این مردک تا آخرش وایسته نره جلو ای وای

زنم بیدار شد گفت: داری فیلم سینمایی نگاه میکنی زن وشوهر این محل میخواهی واسه

چی دعوا کنن یه حرف بالا یا یه حرف پایین یا سر سیر کردن شکم، بعد جنابعالی من و

بچه ام  آوردی تو این محل گرفتار کردی از سر بی فکریهات آنوقت این محلها رو دوست

داری بخاطر این فیلم سینماییهای  وقت بی وقت که بخاطر کوچکی جا هیچکی تو این محل

حریم خصوصی  نداره. بعد از نصیحت جامعه شناسانه اش گفت بخواب الان بچه بیدار

میشه، بچه اگه قرار بود بیدار شه که شده بود. بیا فیلم از دستمون در رفت مردک زن ذلیل

چی گفت زنش رو آورد پایین، فکر میکنه ختم به خیر شد این هم رفت جز سوژه های جدید

وسط دعواکه مواظب حرف زدنت نیستی.

سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : شیده

 

 

 

 

 

دنبال مناسبترین فرصت برای اینکه بتوانم فیلم هیس را ببینم وامروزموفق شدم.

از وقایع این فیلم هنوز سرم سنگین هست وبغض در گلو دارم جدای آبرو در

این فیلم بی توجهی بزرگترین مسئله عصر ماست البته بی توجهی به اصول

اصلی بچه دار شدن و مقدس پروری مشکل اصلی خانواده است و در این فیلم

به قشر مرفه جامعه و خصوصا جامعه ما پرداخته بود، در صورتی که این مسئله

در بین همه اقشار خانواده ها و در همه دنیا هست و همیشه جز آسیب های بزرگ

جوامع هست که تنها چیزی که درنظامهای آموزشی وجود ندارد ارتباطات اجتماعی

است در هیچ جا آموزش درست ازدواج و بچه دار شدن ومسئولیت افراد در قبال

افراد خانواده داده نمیشود و تنها چیزی که تبلیغ میشود فرد گرایی هست در

خودخواه ترین شرایط بچه ها را آموزش میدهیم برای موقعیت اجتماعی خوب

برای پزشک و مهندس خوب و در بیشتر مواقع هیچ کدام را نداریم یک آمار

سرانگشتی از افراد دور وبر نشان میدهد که چند تحصیل کرده دانشگاههای

معتبر در انسان بودن هم موفق هست یا ارتباطاتش با خانواده و اطرفیان

نزدیک حتی معمولی است و مشکل ارتباطی ندارد. زنان نتواستند عاطفه را در

مردان قوی کنند و آنها را به اصول اصلی خانواده پایبند متاسفانه خودشان هم

دنبال رو مردان شدند. گناهکار اصلی این فیلم پدرها و مادرهایی بودند فرد گرا

بودند خودشان را میطلبیدند، پدرانی که اگر همسرانتان کمک اقتصادی یا شرایط

را پذیرفته اید که بیرون باشند بعضی مواقع حواستان به خانه باشد بعضی مواقع با

ترس و ارعابی که ایجاد میکنید باید همه تاوان سنگینی پرداخت کنیم.

چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, :: 10:56 :: نويسنده : شیده

شناخت دیگران هوش و آگاهی است،

شناخت خود،خرد ناب است.

تسلط بر دیگران قدرت است،

تسلط بر خود، قدرت حقیقی است.

اگر باور داشته باشید که به اندازه ی کافی دارید،

ثروتمند واقعی هستید.

اگر درمرکز باقی بمانید

و با تمام وجود مرگ را به یاد داشته باشید،

بقای جاودان مییابید.

 

از کتاب چینگ ت تاتو

 

یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, :: 22:36 :: نويسنده : شیده

هراسانم

نه از ضربان تند قلبم

که از ضربان تند زندگانی

که نبضش تند میزند وما را میبرد به شکواهی

باید به طلوع اندیشید

و تمنای  تپش مهربانی

امروز دو بار عصبانی که نه قلبم به درد آمدو هر دو از مرکزی آموزشی ، که هر جا کاسب

است کسب خود ولی در ورطه دانش مطاع دنیا به چه کار می آید نمیدانم، تکلیف آدم باید روشن

باشد، البته یک چیزی چندین سال هست که هیچ کس سر جای خودش نیست اولین گزینه کاری،

خدا را گم کرده ایم ، یک جایی توکلمان جا مانده، یکجایی در برهوت خود را گم کردیم، حس 

میکنم هر چه الغوث الغوث خوانده میشود عادت است یا توقع درما ایجاد میشود وطلبکارتر،

هیچ چیز دیگر به خودمان نمی آورد، خدا باید دوباره از روح خودش در ما بدمد، دستمان از

دستش در آمده ، مثل گله ایی بی چوپان رها شده ایم در چرای دنیا که پروار شویم که قربانی

طمع هم شویم، خیلی دل نگران خودم هستم خیلی دلم میسوزد از اینکه انسانیتمان گم شد، آدرس

خانه را در تمنای دنیا گم کردیم. که شبی آرام هم در سر بر بالین نمیگذاریم. شاید تن دمی بیاساید

ولی هر صبح خسته تر از صبح قبل شروع میکنیم. خدای تو را به خودت و اولیایت  شبهای

قدر مقلب القلوب ما باش حالمان را به احسن حال تبدیل کن، نزدیکمان کن به اشرف مخلوقاتت

بودن.

سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 21:42 :: نويسنده : شیده


شاید تقریبا از 15 یا 16 سالم بود که با شبهای قدر و دعاهای آن آشنا شدم. اولین بارها

خونه همسایه روبرویمان مراسم شب قدر برگزار میکردند شرکت میکردم، مادرم ازمراسم

مذهبی فقط نماز و روزه و نذری دادن حجاب را رعایت میکرد و دعاها را من از جای دیگر

یاد گرفتم، همان مراسم ها برای من شروع تفکر جدیدی شد، که به اعمال ورفتارم جوردیگری

نگاه کنم، البته لعن و نفرین دعا را نمیخواندم  ولی جاهایی  که از بخشش و رحمت بود را

میخواندم،  وبعد با عرفان آشنا شدم و با خدا جور دیگری آشنا شدم خیلی مهربان و رئوف تر

از آن چیزی که مادر میگفت بود. و حالا سالهاست که بغیر از شبهای قدر ماه رمضان شبهای

قدر دیگری نیز دارم که سعی میکنم به خدا نزدیک شوم و جوری از حساب اشتباهاتم کم کنم،

ولی در این سه شب ماه رمضان مخصوصا شب 21 را دوست دارم در مراسم های دسته

جمعی شرکت کنم، آرامش خاصی در دعاهای جمعی پیدا میکنم، ولی امشب نشد که نشد

بخاطرسرماخوردگی دخترکوچکم، نه اینکه مراسم را خودم به تنهایی اجرا نکنم نه ولی آن

حال و هوارا ندارد، ولی حس میکنم خدا زیر همین آسمان تراس کوچک خانه ام نیز من را

میبیند و میتواند راه را بهتر نشانم دهد که کجروی و کج خلقیها و کج فهمیهایم را جبران کنم،

از خدا میخواهم که شاد سلامتم نگه دارد تا بهتر بتوانم آینه دار اعمالرفتار خودم باشم، جای

سبک و سنگین کردن اعمال دیگران راه خودم را پیدا کنم.             آمین

 

 

 

 

 

 

دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : شیده

مرور

و هزار بار زندگیت را شخم میزنی زیر و رو میکنی نه اینکه دنبال مقصر بگرد نه,  فقط میخواهی ببینی کجاها بی دقتی کردی کجاها حواست پرت این مزرعه زندگی شده , میتوانست پر بارتراز این باشد , کجا میتوانستی کاری انجام دهی و ندادی نسل دهه چهل رانسل سوخته میداندد چون دوران تحولاتجسمانیشان با تحولات اجتماعی همراه بود,زندگی را زمانی شروع کردند که حالا بحرانهای میانسالی آنها همزمان شده با دوران سرکشیهای فرزندانشان, پدر ومادرهای خسته  فرزندان عصبانی دارند

باید چاره اندیشید باید راهی پیدا کرد تا نسل دهه چهل با نسل دهه شصت و هفتاد  را بهم نزدیک کرد برای ارتباطی از جنس مهربانی, عشق.  

به نظر شما دوست دهه چهل یا دوست  دهه شصت و هفتاد  چه باید کرد؟
 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امرداد و آدرس emrdadshied.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 13823
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1