امرداد
اجتماعی
لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ... ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه ؟ چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:, :: 8:49 :: نويسنده : شیده انسان در جامعه انسانی یک جور خودکشی دسته جمعی دار صورت میگیرد همه باهم تصمیم گرفته اند همه چیز را نابود کنند و همه غیر مستقیم در این هدف مشترک تلاش میکنند در همه چیز اختلاف دارند الا نابودیخودشان, حتی آن که برای بهترشدن جامعه انسانی تلاش میکند انگار بقیه را در نابودی مصممتر میکند. هیچ چیز سر جای خودش نیست تلاش مضاعفی میکنیم برای نابودی, از صبح تا غروب تلاش برای نابودی خودمان لحظه ای آرام نمشینیم که ببینیم راهی که به این سرعت میرویم و عجله دیر شدن داریم درست هست یا نادرست, من بیگاری را بهتر از بیکاری میدانم ولی نه برای راهی که به این وضوح اشتباه است, من همیشه به این فکر میکنم که خدا ما را برای آسایش جسم آفریده یا پرواز روح برای اینکه روحمان را سبک کنیم یا جسممان را سنگین کنیم, چقدر سنگین شده ایم با این ذهن درگیر جسم, چه بخورم, چه بپوشم, کجا زندگی کنم, با چه بروم, با چه خوشبو باشم, آیا با این ذهن درگیر چقدر آرامش و آسایش داریم چقدر خواب راحت داریم,پای خودم هم روی زمین هست وقتی جاذبه زمین بر من تاثیر دارد یعنی اینکه با این سیلی که راه افتاده من هم درگیر خانه , مبل, پوشاک, عطر, ماشین هستم اما سعی میکنم به ساقه های کنار این دره سیلاب بچسبم شاید دمی بیاسیم تا بتوانم برای روح خسته از سواری جسمم, ذهن راه گریزی بیابم, راه را گم کرده ایم خودمان را درگیر ذهن بیمارمان کرده ایم مدام درگیر ذهنمان هستیم در تخت دراز کشیده ایم از یاد آوری حرفی خوشحال و از یاد آوری حرف دیگر عصبانی و ناراحت میشویم نه تخت عوض شده نه ما عوض شده ایم چه اتفاقی افتاده هزار تخت راحتتر از این هم آرامش برایم نمی آورد. جمعه 19 مهر 1392برچسب:, :: 12:30 :: نويسنده : شیده وقتی بیشتر توجه میکنی در پی هر بحث و جدلی بیشتر از خودت فرار میکنی از چیزهایی که درونت به آنها شک داری، مخصوصا" با اطرافیانت، مخصوصا" از اون چیزهایی که درون آنها به آن یقین نداری ودرون خودت شک داری. والا هر کس درون خودش با کمبودها ونقصانهایی روبرو میشود که این کمبودها و نقصانها را همیشه در دیگران پر رنگتر میبیند و همیشه از آنها فرار میکند، فرار از چه از درون خودش، به کجا! حتی به نزد خدا هم فرا...ر نمیکنی که لااقل از این وضعیت نجات پیدا کنی و در این دریای متلاطم زندگی به ناجی روی آورده باشیم نه به چیزهای بادکنک مانند،که پوچ پوچتر شوییم زمانی بخود میاییم که ما نیز بادکنک زیبایی شده ایم که با نوک سوزن واقعیت می ترکیم واز بوی تعفن هوای درون بادکنک بیشتر از همه خود نابود میشویم. چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, :: 1:35 :: نويسنده : شیده
من از زن بودم لذت میبرم از اینکه مادر طبیعتم، مادر فرزندانم ، مادر همسرم حتی مادر مادرم هم هستم ،از اینکه میتوانم در سلامتی ،محبت کردن به آنها پیش قدم باشم از اینکه به آنها محبت کنم و آنها گاهی احساس کنند من خطاهایشان را نفهمیده ام. از زن بودنم بی نهایت لذت میبرم هیچوقت دوست ندارم جنسیت دیگری خلق میشدم حتی اگر انسان هم نباشم موجود دیگری باشم بازمادر آن موجودات باشم لذت میبردم. حتی اگر همه بگویند موجود ابزاری حتی بگویند داخل خانه باش یا حتی اگر بیرون میایی مثل زنان طالبان لباس بپوش که تو دنیا را از دریچه ایی کوچک ببینی و دنیا تو را نبیند باز لذت میبردم با تمام وجود از اینکه همکار خدا در خلقتم یا محبت کردن به دیگران، از بخشیدن دیگران، مادر بودن دیگران، از اینکه دیگران احساس میکنند مرا میتوانند بیازارند بی نهایت لذت میبرم، من آنقدر مهم هستم که تمام دنیا در طول تاریخ سعی خود را کرده یا مرا ندید بگیرد یا اگر جنگی یا خطایی رخ داده بنام من ثبت کند و هنوز هم تلاش میکند، با اینکه خیلی وقتها خودم هم در نقش مادر شوهر، خواهر شوهر، جاری .... و زنهای دیگر به این جنس آسیب رسانده ام ولی باز اینقدر مهم هستم که با یاری خودم هم نتوانسته اند کاری انجام دهند لذت میبرم هزار انگ و عنوان کالای ابزاری، مایه لذت، مایه زجر ، موجود غرغرو، باعث دردسر.......... با اینکه وقتی مادرم مرا بدنیا آورد ابروهایش را در هم کشید و خستگی نه ماهش چند برابر شد بارش سبک که نشد سنگین شد و گفت باز دختر. مادر سپاسگزارم که مرا زن بدنیا آوردی حتی اگر من موجودی را در خود بوجود نیاورم باز مادرم حتی اگر در جایی حبسم کنند که ابزاز نباشم دردسر نشوم لذت از من نبرند ولی من در در دیوار آن زندان باز برای خودم مادرم ، من به تنهایی کامل هستم با این طبیعت و سرشت خدا دادی ، لذت احساس خوب آنقدر در من ذخیره شده که اگر هزار بار بدنیا بیایم واز دنیا بروم تمام نمیشود آیا تو از موجودیت خود لذت میبری مرد من.
شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, :: 17:51 :: نويسنده : شیده
روز 14 مرداد که این بچه شیر بدنیا اومد اصلا از بدیهای دنیا در گوشش چیزی نگفتم، فقط بهش گفتم خوب باش خوبیهایی که خدا در توگذاشته یادت نره، همیشه مهربان باش، خنده و گریه های واقعی یادت نره ، از همه دنیا به اندازه نیازت استفاده کن، دنیا بزرگه ولی تو لخت بدنیا میایی لخت هم از دنیا میری همه چیزهای دنیا عاریه هست واقعی نیست. پس برای دوره ایی که تو این زمین هستی فقط خدا هوات داره بس، فقط اتکات به اون باشه، اون هم ازت میخواد نسبت به خودت و دیگر مخلوقاتش منصف و مهربان باشی و عاشقانه زندگی کنی. چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : شیده صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید پيوندها
تبادل لینک
هوشمند
|
||||||||||||||||
|