امرداد
اجتماعی

 

چند روز قبل تصادفی شدید داشتم که چند متر آنطرفتر پرت شدم وقتی بلند شدم اتفاق خاصی

برایم نیافتاده بود ولی بدنم کوفته شده بود، در خانه دیدم خیلی از قسمتهای بدنم کبود شده و

کوفتگی زیادی در تنم احساس میکردم آن روز و آنشب درد داشتم و از فردا درد نداشتم مگر

قسمت آسیب دیده تنم اگر با جایی برخورد داشت درد میگرفت ویادم میافتد چه اتفاقی برایم

افتاده است واین مرا یاد خاطرات تلخ یا حوادث ناگوار روحی انداخت ، که تو نمی توانی به

راحتی فراموشش کنی و کوفتگی روح زمان خیلی زیادی میبرد تا ترمیم شود حتی خواب

خوراکت را مختل میکند تا بخواهی این تصادف روحی را روحت ترمیم کند بسته به اندازه

تصادف حداقل یک ماه تا سالها درگیرت میکند و همیشه در ذهنت دردش میماند خاطره تصادف

جسمی هم در ذهنت میماند اما دردش با یا آوری آن دوباره تازه نمیشود. ولی تصادفات روحی تا

سالیان سال هر بار به خاطر میآوری روح روانت را آزار میرساند ودر بعضی از موارد زخمش 

به تازگی روزهای اول است. پس انسان بیشتر روح است تا جسم ولی تمام مدت برای آسایش

جسم تلاش میکنیم خانه ماشین و لوازم زندگی تمام وقتمان را برای آسایش جسم خرج میکنیم، در

 

صورتی که لخت بدنیا میاییم و لخت از دنیا میرویم، چه اندازه برای روحمان برای تعالی و پاکسازی و

و آرامش آن خرج میکنیم، چه اندازه برای لذات روحی ارزش قایل هستیم. کجا ایستاده ایم

پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 10:44 :: نويسنده : شیده

 

دعواهای کوچه باریک ما

فکر کردم دارم خواب میبینم اما نه، اینگار خواب نیست این زن وشوهر کوچه بغلی باهم

دعوا میکنند. من عاشق این محله های قدیمی هستم ولی اصلا" دوست ندارم نصف شب

توی این کوچه های تنگ و باریک با هم دعوا کنند من که بیدار شده بودم گوش کردم،

تمام فاصله اتاق من یه متر کوچه و دو متر حیاطشون یک و نیم متر هم تا وسط اتاقشون 

حدود سه متر حداکثر چهار متر میشد. خیلی دقت میکردم ببینم چی میگن، خانم بنده هم

که خوابه صبح بلند میشه که دیشب خوابم نبرده. دعوای زن و شوهر اوج گرفت بدبخت

مردک توی مهمونی داشته حرف میزده آن چه که فکرمیکرده به زبون آورده حالا باید

تاوان پس بده، بابا توی اون  شرایط که همه داشتن حرف میزدن این بنده خدا هم آنچه که

بنظرش درست بوده گفته، خانمه هی میگفت تو چرا اینو گفتی، معلوم نیست چی گفته یا

چی دوباره میگه که زنش چند دقیقه به چند دقیقه آمپرش میره بالا. تو کوچه میدیدمش

فکر میکردم زن ذلیل تراز این حرفهاست، ولی خوب یه موقع دست رو مورچه هم

بزاری واکنش نشون میده. بار الها این مردا رو به چه روزی نشوندی زنها فکر میکنن

مردها هم مثل بوفه پذیرایی شون هست که هر جور دلشون بخواد بچنینش. باباجان از

صبح میره تا شب هزارتا فکر وخیال داره نمیتونه بشینه فکر کنه جلو فامیل و آشنا تو

چی بگه که به قبای مبارکتون برنخوره هزار تاحرف میزنیید هزار تا خانواده هاتون

هشت تایی میان، آنوقت مرد بدبخت هست که فقط غرض و مرض داره خانواده خودش

گوهر افشانی میکنن ، ای وای دوباره دعوا اوج گرفت خانمه یک کلک جدید که مرد را

به غلط کردن بندازه که دیگه فکر کنه حرف بزنه نسنجیده دهان باز نکنه، ایول خانمه

تصمیم گرفته بره پشت بوم خودش بندازه پایین، از الان داره دنبال این میگرده که

شوهرش به غلط کردن بیفته بخاطر آبروش برش گردونه دو اتاق نصفه ونیم روی هم

مگه چقدر بلندیش میشه فوقش صدمه وارده یه ترک مویی تو استخون دست یا پا.

دوست دارم داد بزنم بذار بره ببینم این کاره هست. اوه اوه از پله حیاط داره میره طبقه

دوم از آنجا بره پشت وبوم  خیلی دلم میخواد این مردک تا آخرش وایسته نره جلو ای وای

زنم بیدار شد گفت: داری فیلم سینمایی نگاه میکنی زن وشوهر این محل میخواهی واسه

چی دعوا کنن یه حرف بالا یا یه حرف پایین یا سر سیر کردن شکم، بعد جنابعالی من و

بچه ام  آوردی تو این محل گرفتار کردی از سر بی فکریهات آنوقت این محلها رو دوست

داری بخاطر این فیلم سینماییهای  وقت بی وقت که بخاطر کوچکی جا هیچکی تو این محل

حریم خصوصی  نداره. بعد از نصیحت جامعه شناسانه اش گفت بخواب الان بچه بیدار

میشه، بچه اگه قرار بود بیدار شه که شده بود. بیا فیلم از دستمون در رفت مردک زن ذلیل

چی گفت زنش رو آورد پایین، فکر میکنه ختم به خیر شد این هم رفت جز سوژه های جدید

وسط دعواکه مواظب حرف زدنت نیستی.

سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : شیده

 

 

 

 

 

دنبال مناسبترین فرصت برای اینکه بتوانم فیلم هیس را ببینم وامروزموفق شدم.

از وقایع این فیلم هنوز سرم سنگین هست وبغض در گلو دارم جدای آبرو در

این فیلم بی توجهی بزرگترین مسئله عصر ماست البته بی توجهی به اصول

اصلی بچه دار شدن و مقدس پروری مشکل اصلی خانواده است و در این فیلم

به قشر مرفه جامعه و خصوصا جامعه ما پرداخته بود، در صورتی که این مسئله

در بین همه اقشار خانواده ها و در همه دنیا هست و همیشه جز آسیب های بزرگ

جوامع هست که تنها چیزی که درنظامهای آموزشی وجود ندارد ارتباطات اجتماعی

است در هیچ جا آموزش درست ازدواج و بچه دار شدن ومسئولیت افراد در قبال

افراد خانواده داده نمیشود و تنها چیزی که تبلیغ میشود فرد گرایی هست در

خودخواه ترین شرایط بچه ها را آموزش میدهیم برای موقعیت اجتماعی خوب

برای پزشک و مهندس خوب و در بیشتر مواقع هیچ کدام را نداریم یک آمار

سرانگشتی از افراد دور وبر نشان میدهد که چند تحصیل کرده دانشگاههای

معتبر در انسان بودن هم موفق هست یا ارتباطاتش با خانواده و اطرفیان

نزدیک حتی معمولی است و مشکل ارتباطی ندارد. زنان نتواستند عاطفه را در

مردان قوی کنند و آنها را به اصول اصلی خانواده پایبند متاسفانه خودشان هم

دنبال رو مردان شدند. گناهکار اصلی این فیلم پدرها و مادرهایی بودند فرد گرا

بودند خودشان را میطلبیدند، پدرانی که اگر همسرانتان کمک اقتصادی یا شرایط

را پذیرفته اید که بیرون باشند بعضی مواقع حواستان به خانه باشد بعضی مواقع با

ترس و ارعابی که ایجاد میکنید باید همه تاوان سنگینی پرداخت کنیم.

چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, :: 10:56 :: نويسنده : شیده

 

من از زن بودم لذت میبرم از اینکه مادر طبیعتم، مادر فرزندانم  ، مادر همسرم  حتی

مادر مادرم هم هستم ،از اینکه میتوانم در سلامتی ،محبت کردن به آنها پیش قدم باشم

از اینکه به آنها محبت کنم و آنها گاهی احساس کنند من خطاهایشان را نفهمیده ام.

از زن بودنم بی نهایت لذت میبرم هیچوقت دوست ندارم جنسیت دیگری خلق میشدم

حتی اگر انسان هم نباشم موجود دیگری باشم بازمادر آن موجودات باشم لذت میبردم.

حتی اگر همه بگویند موجود ابزاری حتی بگویند داخل خانه باش یا حتی اگر بیرون

میایی مثل زنان طالبان لباس بپوش که تو دنیا را از دریچه ایی کوچک ببینی و دنیا

تو را نبیند باز لذت میبردم با تمام وجود از اینکه همکار خدا در خلقتم  یا محبت کردن

به دیگران، از بخشیدن دیگران، مادر بودن دیگران، از اینکه دیگران احساس میکنند

مرا میتوانند بیازارند بی نهایت لذت میبرم، من آنقدر مهم هستم که تمام دنیا در طول

تاریخ سعی خود را کرده یا مرا ندید بگیرد یا اگر جنگی یا خطایی رخ داده بنام من

ثبت کند و هنوز هم تلاش میکند، با اینکه خیلی وقتها خودم هم در نقش مادر شوهر،

خواهر شوهر، جاری .... و زنهای دیگر به این جنس آسیب رسانده ام ولی باز اینقدر

مهم هستم که با یاری خودم هم نتوانسته اند کاری انجام دهند لذت میبرم هزار انگ و

عنوان کالای ابزاری، مایه لذت، مایه زجر ، موجود غرغرو، باعث دردسر..........

با اینکه وقتی مادرم مرا بدنیا آورد ابروهایش را در هم کشید و خستگی نه ماهش چند

برابر شد بارش سبک که نشد سنگین شد و گفت باز دختر.

مادر سپاسگزارم که مرا زن بدنیا آوردی حتی اگر من موجودی را در خود بوجود نیاورم

باز مادرم حتی اگر در جایی حبسم کنند که ابزاز نباشم دردسر نشوم لذت از من نبرند ولی

من در در دیوار آن زندان باز برای خودم مادرم ، من به تنهایی کامل هستم با این طبیعت و

سرشت خدا دادی ، لذت احساس خوب آنقدر در من ذخیره شده که اگر هزار بار بدنیا بیایم

واز دنیا بروم تمام نمیشود آیا تو از موجودیت خود لذت میبری مرد من.

 

شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, :: 17:51 :: نويسنده : شیده

 

 

 

روز 14 مرداد که این بچه شیر بدنیا اومد اصلا از بدیهای دنیا در گوشش چیزی نگفتم،

فقط بهش گفتم خوب باش خوبیهایی که خدا در توگذاشته یادت نره، همیشه مهربان باش،

خنده و گریه های واقعی یادت نره ، از همه دنیا به اندازه نیازت استفاده کن، دنیا بزرگه

ولی تو لخت بدنیا میایی لخت هم از دنیا میری همه چیزهای دنیا عاریه هست واقعی نیست.

پس برای دوره ایی که تو این زمین هستی فقط خدا هوات داره بس، فقط اتکات به اون

باشه، اون هم ازت میخواد نسبت به خودت و دیگر مخلوقاتش منصف و مهربان باشی و

عاشقانه زندگی کنی.

چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : شیده

شناخت دیگران هوش و آگاهی است،

شناخت خود،خرد ناب است.

تسلط بر دیگران قدرت است،

تسلط بر خود، قدرت حقیقی است.

اگر باور داشته باشید که به اندازه ی کافی دارید،

ثروتمند واقعی هستید.

اگر درمرکز باقی بمانید

و با تمام وجود مرگ را به یاد داشته باشید،

بقای جاودان مییابید.

 

از کتاب چینگ ت تاتو

 

یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, :: 22:36 :: نويسنده : شیده

هراسانم

نه از ضربان تند قلبم

که از ضربان تند زندگانی

که نبضش تند میزند وما را میبرد به شکواهی

باید به طلوع اندیشید

و تمنای  تپش مهربانی

امروز دو بار عصبانی که نه قلبم به درد آمدو هر دو از مرکزی آموزشی ، که هر جا کاسب

است کسب خود ولی در ورطه دانش مطاع دنیا به چه کار می آید نمیدانم، تکلیف آدم باید روشن

باشد، البته یک چیزی چندین سال هست که هیچ کس سر جای خودش نیست اولین گزینه کاری،

خدا را گم کرده ایم ، یک جایی توکلمان جا مانده، یکجایی در برهوت خود را گم کردیم، حس 

میکنم هر چه الغوث الغوث خوانده میشود عادت است یا توقع درما ایجاد میشود وطلبکارتر،

هیچ چیز دیگر به خودمان نمی آورد، خدا باید دوباره از روح خودش در ما بدمد، دستمان از

دستش در آمده ، مثل گله ایی بی چوپان رها شده ایم در چرای دنیا که پروار شویم که قربانی

طمع هم شویم، خیلی دل نگران خودم هستم خیلی دلم میسوزد از اینکه انسانیتمان گم شد، آدرس

خانه را در تمنای دنیا گم کردیم. که شبی آرام هم در سر بر بالین نمیگذاریم. شاید تن دمی بیاساید

ولی هر صبح خسته تر از صبح قبل شروع میکنیم. خدای تو را به خودت و اولیایت  شبهای

قدر مقلب القلوب ما باش حالمان را به احسن حال تبدیل کن، نزدیکمان کن به اشرف مخلوقاتت

بودن.

سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 21:42 :: نويسنده : شیده


شاید تقریبا از 15 یا 16 سالم بود که با شبهای قدر و دعاهای آن آشنا شدم. اولین بارها

خونه همسایه روبرویمان مراسم شب قدر برگزار میکردند شرکت میکردم، مادرم ازمراسم

مذهبی فقط نماز و روزه و نذری دادن حجاب را رعایت میکرد و دعاها را من از جای دیگر

یاد گرفتم، همان مراسم ها برای من شروع تفکر جدیدی شد، که به اعمال ورفتارم جوردیگری

نگاه کنم، البته لعن و نفرین دعا را نمیخواندم  ولی جاهایی  که از بخشش و رحمت بود را

میخواندم،  وبعد با عرفان آشنا شدم و با خدا جور دیگری آشنا شدم خیلی مهربان و رئوف تر

از آن چیزی که مادر میگفت بود. و حالا سالهاست که بغیر از شبهای قدر ماه رمضان شبهای

قدر دیگری نیز دارم که سعی میکنم به خدا نزدیک شوم و جوری از حساب اشتباهاتم کم کنم،

ولی در این سه شب ماه رمضان مخصوصا شب 21 را دوست دارم در مراسم های دسته

جمعی شرکت کنم، آرامش خاصی در دعاهای جمعی پیدا میکنم، ولی امشب نشد که نشد

بخاطرسرماخوردگی دخترکوچکم، نه اینکه مراسم را خودم به تنهایی اجرا نکنم نه ولی آن

حال و هوارا ندارد، ولی حس میکنم خدا زیر همین آسمان تراس کوچک خانه ام نیز من را

میبیند و میتواند راه را بهتر نشانم دهد که کجروی و کج خلقیها و کج فهمیهایم را جبران کنم،

از خدا میخواهم که شاد سلامتم نگه دارد تا بهتر بتوانم آینه دار اعمالرفتار خودم باشم، جای

سبک و سنگین کردن اعمال دیگران راه خودم را پیدا کنم.             آمین

 

 

 

 

 

 

دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : شیده

توی سفر قدر باید دلداده باشی تا بتوانی دلدادگی را تفسیر کنی، مسیر دلدادگی یعنی شکافتن خود،

یعنی خرد کردن من و یعنی دل را به او سپردن، کتاب عظیم را واسطه کنی بین دلت وخدا.

همیشه گفته اند که واسطه خودش فاصله است ولی این واسطه پل است و اعتبار.

حالا روی زمین در آسمانی، از مبدا خود حرکت میکنی و به مقصد :خدا: میرسی

شنبه 5 مرداد 1392برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : شیده

زندگی پازلی است هزار تکه و در هم ریخته و هرکس پازل خودش را دارد بدون نمونه که هر کس خودش باید بچیند اگر شده هزاربار.

گاهی احساس میکنم که خدا هر بار ولمان میکند روی زمین تا  پازلی را بچینیم همینطور  میرویم و میاییم, سبکسرانه هرکدام را بگوشه ایی میاندازیم, وقت تمام. میروی آن بالا و از آن بالا خدا نشانت می دهدکه چه کرده ایی با هزار التماس می خواهی برت گرداند این بار دقت میکنیم حواسم را جمع میکنم آخرین ضجه های التماست را وقتی از مادر بدنیا می آیی می زنی گریه بدنیا آمدن دوباره.

اما دوباره زندگی را در هم و برهم میچینی و آخرش با گریه هم میروی, که چه بهتر والا گندت دنیا را پر میکرد لااقل خودت از بوی گندت دیگر داشتی بالا می آوردی اما آن بار که با خنده دیگران و گریه خودت بدنیا آمده بودی اینبار هم خسته از این امتحان سخت جلسه را ترک میکنی , اصلا هم به فکر التماسهای این امتحان دوباره نیستی اینبار دیگران میگریند و تو میخندی و دوباره التماس.

خدایا به خودم آر, بفهمم سر حرفم باشم جو گیر دنیا نشوم بدانم برای چه آمده ام ولی این تمنای دل این دانایی این دنیا انسانیتم را به یغما میبرد

15دی 80

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 

پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:, :: 13:10 :: نويسنده : شیده
 
 
کجای زمین ایستاده ام و چنبره بر چه زده ام دنبال چه هستم؟
 صد بار آمده ام و رفته ام صد بار دیگر هم خواهم آمد آخرش چه؟ نباید تغییر و تحولی!
هنوز روح جسمت به این دنیای بیشتر از آن که باید چسبیده, از این که چه بپوشم ؟ چه بخورم؟
کجا زندگی کنم ؟ چه چیزهایی داشته باشم؟
همه مانند کوهنوردی شده ایم که آنقدر وسیله واسباب دنبال خود یدک میکشیم که به پای کوه هم
نمی توانیم برسیم, حمال و نگهبان وسایلمان هستیم , جایی باید سبک و راحت شد با یک کوله
پشتی کوچک هم میتوان رفت اینطور با خودت تکلیفت روشن است آزاد و رها, وقتی تکلیفت
را با خودت و زندگی ونیازهایت روشن کرده باشی همه چیز داری راحت و آسوده سبکبال
میتوانی تا بالا کوه پروازکنی.
ولی......ولی..........خانه..........ماشین..........زندگی............ میشود.
وقتی خدا جسم را به انسان ارزانی داد با این جسم تمنا را نیز در آن نهاد تا انسان را بیازماید.
نه حکمت آمدن را میفهمیم و نه حکمت رفتن را,در جا ایستاده ایم و پای درلجن میکوبیم.
خدایا  به حرمت دستهایی که این شبها به سویت دراز میشود آرامشان ده بفهمیم نیازمان را,
حرمت نهیم انسانیتمان, حرمت دهیم به مخلوقاتت
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:, :: 12:39 :: نويسنده : شیده

کلمات واقعا" نقابند و بندرت معنی حقیقی را بیان میکنند, در واقع تمایل دارند که آن را پنهان کنند.

اگر توانستید در عالم خیال زندگی کنید دیگر احتیاج به مذهب ندارید زیرا می توانید با قوه خیال

دریابید که انسان بعد از مرگ دوباره درکار جهان شرکت میجوید. بار دیگر تکرار میکنم که هیچ

اهمیتی ندارد که که بدانیم بعد از این زندگی چیزی هم هست یا نه؟ آنچه مهم است انجام دادن درست

کار است . آگر آن درست باشد همه چیز درست خواهد بود جهان یا طببیعت برای من همان چیزی

است که خدا برای دیگران است.

 خطاست که اگر فکر کنیم که طبیعت دشمن بشر است و باید بر آن غلبه یافت. نه , ما باید طبیعت

را به چشم مادرمان بنگریم و با آرامش خودمان را به او تسلیم کنیم و اگر به این نکته توجه داشته

باشیم خیلی راحت میتوانیم احساس کنیم که به جهان باز میگردیم. همه ما در حقیقت جز لا یتجزای

این کلیم.                                      هرمان هسه

 

 

 

 

 

سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, :: 17:4 :: نويسنده : شیده

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امرداد و آدرس emrdadshied.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 13819
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1